۱۹ فروردین ۱۳۹۲

آریا آرامنژآد در فیس بوکش نوشت

ساعتی پیش توی تراس رو به کوچه دراز کشیده بودم ، بوی بهار نارج از درختان کوچه تا طبقه چهارم قد می کشید و من خیره به چشمک زدن های چراغ هواپیمایی که آرام در آسمان شب به سمت جنوب می رفت به یاد شب و روزهایی افتادم که سلول ام هم قد همین تراس کوچک اما سرد و نمور و بی روزن بود و من در حسرت هوای تازه ، در اوج دلتنگی ، تنها تکیه گاهم ایمانی بود که به درستی راه داشتم ...
اگر چه آن روزهای سخت گذشت ، هنوز اما سلول ها پا برجاست !
و هنوز اما بلندگوی ها بدست ما نمی افتد !
ما در هراس تبرها غوطه می خوریم ...

۱ نظر:

بايگانی وبلاگ